در آنسوی دنیا زاده شده بودی

دور بودی، مثل تمام آرزوها

و ریل ها، در مه زنگ زده بودند

هیچ قطاری حاضر نبود

مرا به تو برساند

من به تو نرسیدم

من به حرفی تازه در عشق نرسیدم

و در ادامه خوابهای من

هرگز خورشید طلوع نکرد…

ﺭﻭﺯﺍ ﻳﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﻣﻴﺮﻡ ﻛﻪ ﺍﺯ ﻫﻤﻪ ﭼﻲ ، ﻫﻤﻪ ﺟﺎ

ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺩﻭﺳﺶ ﺩﺍﺭﻡ ، ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻴﺮﻡ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻲ ،

ﻣﻨﻢ ﻫﺴﺘﻢ ، ﺍﺗﻔﺎﻗﺎ ﻗﺴﻤﺖ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ ؛

ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻴﺮﻡ ﻳﻪ ﭼﻴﺰﺍﻳﻲ ﺩﺍﺭﻡ ﻛﻪ ﻫﺮﺟﺎﻱ ﺩﻳﮕﻪ ﻣﺎﻝ 

ﻣﻦ ﻧﻴﺴﺖ . ﺍﻭﻧﺠﺎ ﻛﻪ ﻣﻴﺮﻡ ﺩﻟﺘﻨﮓ ﻧﻤﻴﺸﻢ ﭼﻮﻥ ﺗﻮ

ﻛﻨﺎﺭﻣﻲ ، ﭼﺸﺎﻡ ﺑﺎﺭﻭﻧﻲ ﻧﻤﻴﺸﻦ

ﭼﻮﻥ ﺗﻮ ﺁﺳﻤﻮﻧﻤﻲ !

ﺍﻭﻥ ﻳﻪ ﺟﺎﻳﻲ ﺍﺳﻤﺶ ﺭﺅﻳﺎﺳﺖ . ﺗﻮ ﻫﻢ ﻣﻴﺮﻱ ﺍﻭﻥ

ﺟــــــــــــــــﺎ ؟؟؟

از همه بریدم دیگه به اخر خط رسیدم

دیگه کاغذ و قلمی برام نمونده که شاعری کنم

این فصل گرم پاییز دیگری رو برام رقم زده

طفلی دل من که مثل پیاده رو شده و همه روش پا میزارن 

تصمیم گرفتم سنگ باشم

یه سنگ روی یه کوه به بلندی اورست

که دیگه کسی نتونه مثل پیاده رو باهام رفتار کنه

دیگه نمی خوام نقش پیاده رو رو داشته باشم

اگه سنگ شدم

دلیلشو از خودت بپرس

بگو که عشق گمشده شدی

مثل بعضی عشق ها که فقط تبدیل شده به

هوس زود گذر دلم برای واژه ی عشق

میسوزه که این روزها بازی شده

برای ادم هایی که فقط به لذت فکر می کنند

بیچاره دل من

بیچاره واژه ی عشق

دلم به هر دوی اینها میسوزد …

تقدیم به همه ی عاشقان منتظر …

چو قلب شب تاریک تنهایی هایم دوستت دارم ..

چو بامداد خوش دوستت دارم ..

هزار مرتبه انکار کردم عشق تو را

هزار مرتبه از خود بیشتر دوستت دارم ..

به یاد تو و یادهایت شب نشستم بیدار

چه خواب باشم چه بیدار باشم دوستت دارم ..

هزار قلعه میان من وتو دیوار است

به قدر این همه دیوار دوستت دارم ..

به هر کجا و به هر حال غرق یاد توام

تو مولانای منی باز هم دوستت دارم ..

دگر نه تاب به دل ماند و نه توان به قلم

فقط بدان که بسیار دوستت دارم ..

حرف هایی هست

بدجور دل میشکنند

بدجور دل می سوزانند

بدجور خراب میکنند

حرفهایی از

نزدیکترین کسانت !

از عزیزترین کسانت

گاهی دلت میخواهد

نزدیک ترین ، آنقدر عزیز نبود

یا اگر بود

کمی بیشـتر

حواسش

به تاثیر حرفهایش بود ...

راستی خدا

دلم هوای دیروز را کرده ، هوای روزهای کودکی را

دلم میخواهد مثل دیروز قاصدکی بردارم

آرزوهایم را به دستش بسپارم تا برای تو بیاورد 

دلم میخواهد دفتر مشقم را باز کنم و دوباره تمرین کنم الفبای زندگی را

میخواهم خط خطی کنم تمام آن روزهایی که دل شکستم و دلم را شکستند

دلم میخواهد این بار اگر معلم گفت در دفتر نقاشی تان هر چه میخواهید بکشید

این بار تنها و تنها نردبانی بکشم به سوی تو

دلم میخواهد این بار اگر گلی را دیدم آن را نچینم

دلم میخواهد …

راستی خدا !

می شود باز هم کودک شد ؟؟؟؟

یک دوست داشتن هایی هست

که از دور است و در سکوت ؛

که دلت برایش از دور ضعف می رود

که وقتی حواسش نیست چشمانت را می بندی 

و در دل دعایش می کنی

و با یک بوسه به سویش روانه می کنی

که وقتی بی هوا نگاهش با نگاهت یکی می شود

انگار کسی به یک باره نفس کشیدن را ممنوع می کند!

یک دوست داشتن هایی هست

که به یک باره بی مقدمه پا در کفشِ دلت می کند

و جا خوش می کند

و از دستِ تو کاری بر نمی آید

جز از دور دوستش داشتن …

یک دوست داشتن هایی هست

ساکت است ..

آرام است ..

خوب است ..

گم است …!

ﺗﻮ ﺭﻓﺘﻪ ﺍﯼ …

ﺍﻣﺎ …

ﻓﻘﻂ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺧﻮﺍﻫﺸﯽ ﺩﺍﺭﻡ …

ﻫﺮ ﮐﺠﺎﯼ ﺍﯾﻦ ﺩﻧﯿﺎ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯼ …

ﻫﺮ ﮐﺠﺎ …

ﺣﺘﯽ ﺩﺭ ﺁﻏﻮﺵ ﻋﺸﻘﺖ … 

حتی در کنار کس دیگر …

ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺧﻮﺷﺤﺎﻝ ﺑﻮﺩﯼ ﻭ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﻣﯽ ﺧﻨﺪﯾﺪﯼ …

ﯾﺎﺩﺕ ﺑﺎﺷﺪ … ﮐﺎﺭﯼ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﯼ ﮐﻪ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ …

ﻣﺪﺗﻬﺎﺳﺖ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﺍﻧﺪ ﺍﺯ ﺗﻪ ﺩﻝ ﺑﺨﻨﺪﺩ …

درد بزرگیه

برای کسی که متوجه نبودنت نیست

"پرپر بشی".

.

.

ولی وقتی بعد از یک روز در به دری و دلواپسی

.

.

بهش میگی:

.

.

" نگرانت بودم دلم هزار راه رفت"

تموم چیزی که میشنوی

یک “مرسی” خشک و خالیه ..